باتوجه به یکنکته، پاسخ اینسؤال روشن مىشود و آن اینکه خداوند در عمق روح و باطن سرشت انسان، شعور مخصوص و نیروهاى ویژهاى قرارداده که ازطریق هدایت آن مىتواند، راه راست را پیدا کند و از شیطان و هواى نفس تبعیت ننماید، به دعوت رهبران الهى پاسخ مثبت داده و خود را با آن هماهنگ سازند.
قرآن از این فطرت مخصوص تعبیربه عهد خدا و پیمان الهى مىکند، درحقیقت این یک “پیمان تکوینى” است نه تشریعى و قانونى
پیداست که اینآیه اشاره به همان فطرت توحید و خداشناسى و عشق به پیمودن راه تکامل است.
شاهد دیگر براى اینسخن، جملهاى است که در نخستین خطبه نهج البلاغه از امیر مؤمنان على علیهالسلام مىخوانیم: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته؛ خداوند پیامبران خویش را یکى پس از دیگرى به سوى مردم فرستاد تا از آنها بخواهند که به پیمان فطرى خویش عمل کند.»
به تعبیر روشنتر خدا هرموهبتى به انسان ارزانى مىدارد، همراه آن عملا پیمانى با زبان آفرینش ازاو مىگیرد، به او چشم مىدهد یعنى با این چشم حقایق را ببین، گوش مىدهد یعنى صداى حق را بشنو … و به این ترتیب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت او است بهرهنگیرد و یا از نیروهاى خداداد درمسیر خطا استفاده کند؛ پیمان خدا را شکسته است. آرى فاسقان، همه یا قسمتى از این پیمانهاى فطرى الهى را زیر پا مىگذارند.